سفره خالی....

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می­گذشت از کوچه ما دوره­گرد

داد می­زد کهنه قالی می­خرم

دست دوم، جنس عالی می­خرم

کاسه و ظرف سفالی می­خرم

گر نداری، کوزه خالی می­خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید، بغضش شکست

اوّل ماهست و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت، ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقاً  مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون پرید

                                             گفت"آقا سفره خالی می­خرید؟

خدای خوبم...

فقط برای تو می نویسم خدای خوبم که هیچ کس به پای تو نمیرسه

خانه ای سازم برای فردا...........

شیروان آن همه لطف خدا.............    

پی آن اعمالم......

نور آن ایمانم..........

در آن باز شود رو به بهشت.......

چه صفایی دارد نور الله بر آن می بارد

خلوتگاه راز...

یک شبی مجنون به خلوتگاه راز                      با خدای خویش می کرد راز

ای خدا من را تو مجنون کرده ای                     در غم لیلی دلم خون کرده ای

گاه مجنون را پریشان می کنی                       گاه لیلی را خرامان می کنی

درد هرکس را طبیبی داده ای                        رنج هرکس را نصیبی داده ای  

ای خدا آخر طبیب من کجاست                      مردم از حسرت نصیب من کجاست

گه ندا آمد که ای شوریده حال                      هرچه می خواهی در این درگه بنال

کار لیلی نیست آن کار من است                  حسن خوبان عکس رخسار من است

سلام عاشقانه...

رفتی و گفتی که تنها می شوی 

گفتمت هر لحظه یادت با من است 

گفتی از خاطر ببر،یادم مکن 

گفتمت آیین من دل بستن است 

گفتی از دل بربکن سودای من 

گفتمت دل بی تو با من دشمن است 

شادمان گفتی خداحافظ تو را 

گفتمت این لحظه جان کندن است

رفتی اما بی تو تنها نیستم 

آفرین بر غم که هر دم با من است

گدایی عشق....

                                                                         

 

 

                                                                                                                    

عشــق يعنـي لايـق مريـــم شــدن
عشــق يعني با خـدا هـمدم شدن
عشــق يعنـي جـام لبـريز از شـراب
عشــق يعني تشنگي يعني سراب

 

عشــق يعني خواستن و بر دل زدن
عشــق يعنـي سـوخـتن و پرپر زدن
عشــق يعنـي سالهاي عمر سخت
عشــق يعنـي چون همـيشه باختن


 

عشــق يعنـي حسرت شبهاي گرم
عشــق يعنـي يـاد يـك رويــاي گـرم
عشــق يعني تا ابد فــــــاني شدن
عشــق يعني عابد و زاهــــد شدن

 

عشــق يعني همچو ليلا خون شدن
یا چو مجــنون راهـــی صحـــرا شدن
عشــق يعنی همچو من شيدا شدن
عشــق يعنی قطــــره و دريـــا شدن

 

عشــق یعنی زخم کوه بیــــستون
عشــق یعنی ناله های درد و خون
عشــق یعنی در جهان رسوا شدن
عشــق یعنی یـــکه و تـــنها شدن


 

عشــق یعنی التماس و انتظار
عشــق یعنی تا ابد با من بمان
عشــق يعنی با پرستو پـر زدن
عشــق يعنی آب بــــر آذر زدن

 

عشــق يعنی چـون محـمـــد پا به راه
عشــق يعنی هـمـچو يوسف قعر چاه
عشــق يعنی بيستون کندن به دست
عشــق يعنی زاهــــد اما بُـت پرسـت

علت شادیهام...

من دوست دارم چون علت بيشتر شادي هام تو هستي.

من دوست دارم چون به من احساس اطمينان و آرامش ميدي.

من عاشق لبخند تو هستم.

من عاشق صدات هستم و اون لحني كه اسم منو صدا مي زني.

من عاشق نگاه كردن به چشماي نازتم وقتي ميگي دوستم داري.

من عاشق اين حقيقتم كه وقتي كنارتم ميتونم خودم باشم و نگران اين نيستم كه تو درباره ي من چي

 فكر ميكني ،چون ميدونم تو عاشق مني همينجوري كه هستم و كاستي هام رو پذیرفتی.

من عاشق طرز تو آغوش گرفتنت هستم وقتي كه دستات رو محكم دورم ميپيچي، انگار كه فردايي

نيست.

من عاشق اون وقتي هستم كه احساس ميكنم لبهات براي بوسه مال منه. عشق و احساسي كه در

اون لحظه در من بوجود مياد غير قابل توصيفه.

من عاشق خنده هاتم.

من  عاشق اينم كه وقتت رو با خانواده ي من ميگذروني و  تحمل ميكني حتي اگه خلاف نظرت چيزي

بگن.

و عاشق شنيدن قصه هات هستم، تو ميتوني اون قصه ها رو هزار بار بگي و من هرگز از شنيدن

اونا خسته نميشم چون اونا قسمتي از تو هستن.

ولي دليل اصلي كه باعث ميشه من عاشقت باشم و بينهايت دوست داشته باشم اينه كه :

تو ،تو هستي!

غم....

کاش که اون روز میدونستم همه کارات کلکه

باید از نگام میخوندی عشقم برات تکه

خیلی ها ازم میپرسن چرا از غم مینویسم

میخونم همه بدونند عشق ها دوز و کلکه

 

اگه پرواز دل من روی یک خط غمه

اگه طول خط عمرم پر از پیچ و خمه

باید از جاده غم یه درس عبرت بگیرم

توی این راه بمونم عشقم رو پس بگیرم

 

بازی نکن با دل من دل من بازیچه نیست

دیگه بس کن بی حیا نفست همیشه نیست

 

اگه تنها شدنم ای خدا یه قسمته

پس بزار تنها بمونم تنهای یه نعمته

 

اگه پرواز دل من روی یک خط غمه

اگه طول خط عمرم پر از پیچ و خمه

باید از جاده غم یه درس عبرت بگیرم

توی این راه بمونم عشقم رو پس بگیرم

 

خواستی بری با رفتنت اشک منو در بیاری

خواستی بری با رفتنت غم روی غمهام بزاری

خواستی بری با رفتنت یه زخم کهنه بزاری

حالا میخوای برگردی و تیشه به ریشم بزنی

 

آره بدون کور خوندیو اسیر کارات نمیشم

دیگه برام تو مردی و کابوس رویاهات میشم

بزار برو ای لعنتی تو از جونه من چی میخوای

میخوای برات من بمیرم نه بابا کم نمیخوای

 

بازی نکن با دل من دل من بازیچه نیست

دیگه بس کن بی حیا نفست همیشه نیست

 

اگه تنها شدنم ای خدا یه قسمته

پس بزار تنها بمونم تنهای یه نعمته

 

خدا یار بی کسونه خدا خیلی مهربونه

                                                            تو برو با روزگارت چی میشه خدا میدون

از غم بیاموز...

یه قصه قشنگ....

وسط یه بیابون خشک و گرم یک گل سرخ زندگی میکرد که از تنهایی و گرما

 دیگه کم کم داشت پژمرده میشد و از بین میرفت .

 تا اینکه روزی رهگذری که داشته از اونجا رد میشده چشمش به گل سرخ میفته

 و کمی بهش آب میده ، دیگه از اون روز به بعد رهگذر برای گل سرخ آب میبرد

و کمی کنارش می نشست ، روزی گل سرخ به رهگذر میگه تو که اینقدر من رو

 دوست داری خوب منو پیش خودت ببر که همیشه کنار همدیگه باشیم.

 رهگذر کمی فکر میکنه و میگه : نمی تونم تو رو ببرم اونجایی که زندگی

 میکنم ، آخه اونجا جایی برای رشد تو نیست .

 گل سرخ خیلی غمگین میشه و  ....

 رهگذر به گل سرخ میگه : ناراحت نباش ، هر روز میام پیشت میشینم و تا اونجا

 که میتونم نمی زارم تنها باشی .

 از اون روز خیلی گذشته و رهگذر و گل سرخ هر روز بیشتر به همدیگه نزدیک

میشن ...

 تا جایی که اگه گل سرخ یک روز رهگذر رو نبینه ... گلبرگاش میریزه و خودش

 هم پژمرده میشه

زندگی یعنی این....

دنیا را بد ساختند

کسی را که دوست داری، دوستت ندارد

کسی که تو را دوست دارد، تو دوستش نداری

امّا کسی که تو دوستش داری و اوهم دوستت دارد،

.به رسم آئین زندگانی به هم نمی رسند

و این رنج است

زندگی یعنی این