ای کاش پرنده بودم.....

 
کاش نگاهمان بوی آلوده ی تدفین محبت را نداشت
 
کاش صدایمان بلندی قعر در دره ی خشم را نداشت
 
کاش صدای ثانیه های قلبمان به لشکر ذهن می رسید
 
کاش سوز کولاک شده ی فریاد اعصاب، به احساسمان می رسید
 
آه...ای مخاطب این شعر
 
هوای آسمان سکوتم به قدری نیاز آلوده ی صدا است
 
که برگشت پرندگانش هنوز چشم به راه ثانیه هاست
 

تو از کجا آمدی؟؟؟؟؟

تو از کجا آمدي که يکباره قله‌هاي برف گرفته

 زندگيم را پر از گرمي و نور کردي؟

دستهايت را از کدام الماس تراشيده‌اند که

اينقدر شفاف و مهربان موهاي مرا شانه مي ‌زند؟

چقدر آغوشت را کم داشتم.

از وقتي که آمدي زندگيم  رنگ عشق گرفت......

 

 

عشق یعنی....

 

 
عشق یعنی :
 
خواستن ، اما نگفتن
 
عشق یعنی :
 
سوختن ، اما ساختن
 
عشق یعنی :
 
طغیان دل، اما لب فرو بستن
 
عشق یعنی :
 
با چشم دل سخن گفتن و با حسرت سکوت کردن
 
عشق یعنی :
 
راز ، رازی که حتی معشوق نیز نداند.
 
عشق یعنی :
 
خواستن برای دوست
 
زیستن برای دوست
 
بودن برای دوست
 
مردن برای دوست
 
بی آن که باشی و بخواهی که باشی
 
عشق یعنی :
 
مناجات شب های تنهایی
 
وضو با قطرات اشک گرفتن
 
عشق یعنی :
 
روزی بی صدا بار سفر بستن و رفتن
 
عشق یعنی :
 
پرستش بدون چشمداشت
 
نیایش بدون خواهش
 
ستایش ، بی صدا
 
رفاقت، بی جفا
 
صداقت، بی ریا
 
عشق یعنی :
 
چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست
 
و چون برف، ذوب شدن بر غم های دوست
دوســــــــــــــــت دارم