تقديم به چشمانت
حسادت می کنم به رنگ ديوار، وقتی اتفاقی سايش بدنت به پوستش را حس می کند.
حسادت می کنم به آفتاب، وقتی با نوازش آرام پوستت به تو گرمی ميبخشد.
حسادت می کنم به برگ گياه، وقتی در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او را هيجان زده می کند و
بی تاب و چرخان.
و حسادت می کنم به پدرت، وقتی در زير نور گرم به او لبخند ميزنی.
و به مادرت هم، وقتی چند لحظه پيش از خواب به ياد تو لبخند ميزند.
و به تختت که همه روز به هم آغوشی شبت پريشان و بهم ريخته است.
و به فرش که چند تار مويت را ميان پرزهايش نگه ميدارد و به سادگی هم پس نمی دهد.
و به اتاقت که لذت بودن با تو را هميشه می چشد.
و به آينه ات که هر روز گرمی نگاهت را حس می کند .
و به کوچه ات، درختهای باغچه ، چشمهايت وبه خودت، به خدايت و به اين قلم که از تو گفت
 
******************************
حسادت مي كنم به چشمان معصومت كه هميشه از آنها عشق تو را درك كرده ام
 
تقديم به چشمانت

چراغ خونه ام خاموش امشب

كجايي مادر خوبم  كجايي

كجايي تا كشي دست محبت

چو طفلان بر سرو رويم كجايي

كجايي مادر خوبم  كجايي كجايي

كجايي يار محبوبم كجايي كجايي

هنوزم نغمه ي لالاي تو در گوش من مانده

غم دوري تو مادر منو سوي فنا رانده

كجايي مادر خوبم  كجايي كجايي

كجايي يار محبوبم كجايي كجايي

هنوزم جز ره دامان تو راهي نجويم

كجايي تا برايم قصه گويي قصه گويم

كجايي مادر خوبم  كجايي كجايي

كجايي يار محبوبم كجايي كجايي

مي آيم شب هفتت بشينم بر سر مزار تو

بريزم  اشك خونين و كنم مادر نثار تو

اگه تاريكه اي مادر كنون جايي كه آسودي

بسوزم همچو شمعي داغ كنم روشن مزار تو

آن دم که عمیق نفس میکشد باز هم تنهاست .......

من گاهی بی صدا از خودم میگذرم...... (...........)

ازاین پنجره راحت تر می بینم

 

که کودکی کرولال دفترم را می فروشد

 

به بهای هیچ به مردی که شعر را نمی فهد

 

ازاین پنجره راحت ترمی بینم

 

 فیل جغره ام را هزارسال بعددر

 

دست دختری باکفش های کتانی

 

که نسل  سوخته ام را فریاد می کند

 

درگوشه ی که جرینگ جرینگ

 

اقتصاد طی می کند

 

ازاین پنجره احت تر می بینم

 

سنگ قبری که بران نشسته ای

 

مهم نیست فرزند فلان

 

متولد فلان وفات فلان

 

کودکیش به خوبی گذشت

 

درجوانی عاشق شد کسی نهمید

 

زنده بود کسی نفهمید

 

مرد هم کسی نفهمید

 

وامروز شناسنامه ام را

 

باطل می کنم تادر امار غیر رسمی

 

فریاد بزنم فریاد فریاد فریاد

 

ازاین پنجره راحت ترمی بینم

 

لطفا این پنجره را نیمه باز بگذارید

 

یک دل عاشق وتنها

 

یک دل غمگین وگریان

 

که نشسته زیر باران

 

توی زندان

 

دل من عاشق ای سرو بلند

 

دل دریا

 

دل خاک کویر

 

دل جنگل

 

دل صبح سپید

 

دل من عاشق ای سرو بلند

 

دل عاشق

 

دل تنها

 

دل گریان

 

دل زارو پشیمان

 

دل من عاشق دماحست...............................................

                        اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

                                                                چندانکه شد نگه به نگه آشنا بس است

 

       لحظه ای که نگاه و احساس در هم می آمیزد

                                                    عشق جلوه می کند

                                                              عشقی که سکوت را می شکند

                                                                                        و فریاد را معنا می کند ....

در عرض یک دقیقه می شه


یکی رو خورد کرد ... در عرض یک ساعت


می شه کسی رو دوست داشت ... در عرض یک


روز می شه عاشق شد ... ولی یه عمر طول


می کشه تا کسی رو فراموش کنی

نشستم در قراغت گریه کردم

زداغت بی نهایت گریه کردم

کاش تمام روز در فکر تو بودم

تمام شب برایت گریه کردم

میان کو چه ها دردو غربت

چو دیدم ردّپایت گریه کردم

نبار ای اسمان!دیگر تو امروز

که من دیشب به جایت گریه کردم

مگه می شه آسمون تو قفس بشه اسیر

مگه می شه سرو ها دل بدن به هر کویر

مگه می شه پنجره خالی از نگاه بشه

موندن و کهنه شدن رسم عاشقا بشه

مگه می شه چشمه بود اما تا دریا نرفت

مثل یک ستاره بود اما تا فردا نرفت

من مسافر شبم کوله بارم از سوال

واسه دل تنگی من کو یه خلوت زلال

کو مجال پر زدن تو غبار جاده ها

توی پاییز سکوت یه صدای آشنا

خاطرات خسته رو دفترای بسته رو

بگیر از من و نگیر این دل شکسته رو

قلب - شب مهتابقلب - شب مهتاب                                          

قلب - شب مهتاب        قلب - شب مهتاب         قلب - شب مهتاب

قلب - شب مهتابقلب - شب مهتاب

 

مگه من یک دل پر نداشتم

مگه من حرفِ ناگفته نداشتم

من چی داشتم از این زندگی

دلی پر زغم که کم نداشتم

خواستم درد دل کنم با یار

ولی زبانی، برای گفتن نداشتم

 

دو خط موازي با فاصله هايي اندك كه ميانشان باشد

هرگز به هم نمي رسند

من و تو حكايتمان همين است

دو خطيم

دو خط موازي

تقدیم به تو

پروانه درحسرت سوختن شمع

 پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت

   بیچاره از این عشق سوختن آموخت

   فرق منو پروانه در اینست

   پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت

کاش مي دونستي چقدر دلم بهانه تو را ميگيره هر روز

کاش مي دونستي چقدر دلم هواي با تو بودن را کرده

کاش مي دونستي چقدر دلم از اين روزهاي سرد

 بي تو بودن گرفته

کاش مي دانستي چقدر دلم براي ضرب آهنگ قدمهايت

 گرمي نفسهايت، مهرباني صدايت تنگ شده

کاش مي دانستي چقدر دلواپس تو‌ام

کاش مي دانستي چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

 و چقدر به حضور سبزت محتاجم

و همیشه از خودم می پرسم

این همه که من به تو فکر کنم

 تو هم به من فکر می کنی؟

 

كاش الان آغوش گرمت سر پناه خستگيم بود دو چشم پر از اندوه واسه دل شكستگيم بود آرزوم اينه كه دستام توي دستاي تو باشه تنگي اين دل عاشق با نوازش تو واشه !!!!!
واسه چي ؟ خدا نخواسته ؟
من تو آغوش تو باشم قول ميدم با داشتن تو
هيچ غمي نداشته باشم
همه هستي قلبم تو دو حرف خلاصه ميشه
عشق تو بودن با تو دو نياز زندگيم شه ....                                    

نگاه

 اگر عشقت بهت بگه كه ديگه دوستت نداره و می خواد از پيشت بره چی بهش می گی ؟