
ازاین پنجره راحت تر می بینم
که کودکی کرولال دفترم را می فروشد
به بهای هیچ به مردی که شعر را نمی فهد
ازاین پنجره راحت ترمی بینم
فیل جغره ام را هزارسال بعددر
دست دختری باکفش های کتانی
که نسل سوخته ام را فریاد می کند
درگوشه ی که جرینگ جرینگ
اقتصاد طی می کند
ازاین پنجره احت تر می بینم
سنگ قبری که بران نشسته ای
مهم نیست فرزند فلان
متولد فلان وفات فلان
کودکیش به خوبی گذشت
درجوانی عاشق شد کسی نهمید
زنده بود کسی نفهمید
مرد هم کسی نفهمید
وامروز شناسنامه ام را
باطل می کنم تادر امار غیر رسمی
فریاد بزنم فریاد فریاد فریاد
ازاین پنجره راحت ترمی بینم
لطفا این پنجره را نیمه باز بگذارید
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۸۵ ساعت ۱۲ ق.ظ توسط ب- رامک
|