دلم....
دلم مي خواهد از اینجا بروم،
نه!مي خواهم بمانم... اما کجا!
زوركي بخندم،..گريه كنم،
...بخوابم،
شعر بخوانم...، نه!
دلم مي خواهد فرياد بزنم،
يا شايد گوشه اي ساكت بنشينم و فكر كنم ،
فكر كنم...
به اين كه تو بي رحم تر بودي يا من ؟
يا اينكه ،كجاي كارم ايراد داشت؟
یا من بد کردم؟!
مي خواهم......نه .....نمي خواهم
نمي دانم چه مي خواهم،
بهانه گير شده ام...
كاش كسي نفهمد ..ولي به گمانم
... دلم
تو را مي خواهد
و جز تو هيچ ...

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۸ ب.ظ توسط ب- رامک
|